بسیاری از پژوهشگران معتقدند پاکستان قادر است تا با درک «هنر جنگ و ایجاد مدیریت شکاف» اختلافات قبیلهای در افغانستان را بهطور زیرکانهای و با استفاده از پراکسیهای وابسته به نفع خود تمام کند. بزرگترین موفقیت آنها طی این چند سال پیروزی جنگجویان و شبهنظامیانی است که علی رقم داشتن یک ایدئولوژی مستقل اما از درون بهشدت وابسته به راهبرد پاکستان برای کسب موفقیتهای بیشتر و اغلب پرتنش در میدان جنگ در افغانستان هستند.
نویسنده: محمدحسین قربانی زواره
خطوط جنگ ترکیبی پاکستان در کشور افغانستان تحت شرایط مختلف و در برابر اهداف و دشمنان بسیار متفاوت است. در حقیقت ماهیت دشمنی که در طول مبارزات افغانستان با پاکستان وجود دارد از یک ساختار نیروی متعارف برتر و یا ضعیف متفاوت بوده و همچنین در طول دورههای مختلف با نیروهای نامنظم و نامتعارف ادامه داشته است. از سوی دیگر؛ نیروهای موردحمایت از طریق پاکستان توانستهاند بهمرورزمان گروههای چریکی و شورشی کوچکتر را از طریق ساختارهای دولتی فاسد در خاک افغانستان مورد پشتیبانی مستقیم و غیرمستقیم قرار داده و از آنها در قالب یک تهدید هیبرید بهره گیرند. اینیک نوع انعطافپذیری ذاتی در رویکردی است که نهتنها سیاست افغانستان بلکه فرهنگ، نظام اجتماعی، امنیت و ساختار قومیتی این کشور را تحتالشعاع قرار داده و حتی کنترل میکند. چنین رویکردی در طول سالهای طولانی ثبات شده و بهعنوان یک آزمون برای انجام فعالیتهای مداخله گرایانه از سوی دولت پاکستان و نهادهای امنیتی آن به کار گرفتهشده است.
امروز به طرز بسیار پیچیدهای نیروهای نامنظم (شورشیان و تروریستها) در داخل و خارج از خاک پاکستان برای کنترل کردن حریفان خود یک نوع جنگ مبهم را دنبال میکنند که کاملاً مشابه با سناریوهای ترکیبی برخی از قدرتهای بزرگ فرا منطقهای است. اولین فرصت برای پاکستان جهت استفاده مؤثر از جنگهای ترکیبی در افغانستان با اشغال این کشور توسط شوروی سابق در سال 1979 به دست آمد. در آن زمان ایالاتمتحده مصمم بود که با تغییر وضعیت موجود در اوج جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی به شکلی نیابتی مقابله کند. در آن زمان پاکستان بهعنوان یک شریک مشتاق و قابلاعتماد برای دولت امریکا و برخی از حامیان عربی منطقه ظاهر شد. آنها طی یک مدت بسیار کوتاهی آموزش نیروهای مجاهدین را در برخی از پایگاههای نظامی ارتش پاکستان آغاز کردند و از سوی دیگر مشکلات مالی نیز از طریق "دلارهای عربستان سعودی" برطرف گردید. برخی از مستندات سازمان سیا نشان میدهد این سناریو خاکستری درواقع یک تجربه بسیار عالی و ارزنده برای قدرت گرفتن دوباره سازمان اطلاعات و امنیت ارتش پاکستان به شمار میرفت تا در هماهنگی و اجرای چنین تلاشهایی نقش مهمی را در آینده ایفا کند. چنین تلاشی؛ درسهای بسیار ارزشمندی را برای مدیریت یک گروه متشکل از قبایل مختلف (عرب و افغان) با حقیقتها نوظهور و دارای هسته ذاتی از درگیریهای نژادی و قومیتی را ایجاد کرد. عملیات فوق شاهد ظهور و شکلگیری مذهب و وفاداری جنگجویان قبیلهای بهعنوان پایه اساسی برای مزدوران درنبرد با ارتش سرخ بودند. احمد رشید چنین واقعه مهمی را جهاد قبیلهای به رهبری قبایل و علماء بهجای اصطلاح "جهاد ایدئولوژیک" توسط اسلامگرایان نامیده است.
بسیاری از پژوهشگران معتقدند پاکستان قادر است تا با درک «هنر جنگ و ایجاد مدیریت شکاف» اختلافات قبیلهای در افغانستان را بهطور زیرکانهای و با استفاده از پراکسیهای وابسته به نفع خود تمام کند. بزرگترین موفقیت آنها طی این چند سال پیروزی جنگجویان و شبهنظامیانی است که علی رقم داشتن یک ایدئولوژی مستقل اما از درون بهشدت وابسته به راهبرد پاکستان برای کسب موفقیتهای بیشتر و اغلب پرتنش در میدان جنگ در افغانستان هستند.
نزدیکترین گروهها به پاکستان طالبان هستند که بسیاری از این افراد در این کشور تحصیلکرده و در مدرسههایی که توسط مولانا فضل الرحمان و جماعت المسلمین آموزشهای مذهبی و فرقهای خود را فراگرفتهاند و سپس با هماهنگی سازمان امنیت ارتش به اردوگاههای آموزشی در مناطق دورافتاده پاکستان اعزام میشوند. بیتردید آنها یک حزب بنیادگرای دینی محسوب میشوند که توانستهاند سناریوهای خاکستری و مداخلهجویانه پاکستان را بهمرورزمان اجرایی سازند. چنین گروههایی حمایت قابلتوجهی از سوی پشتونها در استانهای مرزی بلوچستان و شمال غربی را در اختیاردارند و از همه مهمتر رهبران سیاسی آنان همچون مولانا رحمان درگذشته رابطه بسیار خوبی با دولتمردان کشور پاکستان همچون بینظیربوتو داشته و او به دولت، ارتش و سازمان اطلاعات پاکستان دسترسی ویژهای داشته است. وی در طی یک سخنرانی ویدئویی «این نیرو را یک قدرت نوظهور در منطقه توصیف کرده است.»
در میان انگیزههای پاکستان برای گسترش نفوذ بیشتر و بهنوعی تحت کنترل قرار دادن آن تمایل به باز کردن و کنترل مسیرهای سودآور به آسیای مرکزی نیز قابلمشاهده است. این مسیر از طریق پیشاور، کابل و مزار شریف شکلگرفته و از تاشکند ازبکستان عبور میکند. بااینحال؛ مبارزه مداوم و اجرای سناریوهای پنهان آن را مسدود کرده و درنهایت به انتخاب مسیر جایگزین جهت استفاده؛ از کویته، قندهار، هرات و عشقآباد در ترکمنستان منجر شد. راهبرد اصلی پاکستان درواقع حمایت و پرداخت رشوهای کلان به جنگسالارانی است که این مسیرها را به نفع این کشور کنترل میکنند. هدف نهایی این است که معاملات از طریق » پول و عملیات شبهنظامی» با توجه به کنترل محدودی که کابل بر مرزها و مناطق درگیر جنگ داخلی دارد دنبال شود. این نوع سرمایهگذاری غیرمستقیم و برنامهریزیشده که عموماً با همکاری برخی از قدرتها و سازمانهای اطلاعاتی فرا منطقهای اجرای میشود از طریق طالبان و افراد آموزشدیده در اردوگاهها و مدارس دینی پاکستان به مرحله اجرا درآمده و همچنان نیز اثرات آن بر جامعه افغان قابلمشاهده است.
بهکارگیری طالبان در محیط تهدید
در تاریخ 12 اکتبر 1994 حدود 200 جنگجوی آموزشدیده بهطور کاملاً پنهان به مرزهای مشترک افغانستان اعزام شدند تا با هماهنگی برخی عوامل اطلاعاتی غرب و قومیتهای افغان حمله نظامی خود را در این کشور علیه دشمن متجاوز آغاز کنند. در این زمان طالبان با شروع جنگ؛ توانست به یک انبار تسلیحاتی که تحت کنترل نیروهای حکمتیار بود دست پیداکرده و بیش از 18000 اسلحه کلاشینکف، تجهیزات مختلف توپخانهای، راکتهای دوربرد وسایل نقلیه به غنیمت خود درآوردند. دیری نپایید نیروی کوچکی که حتی نام و نشان مشخصی نی نداشت بهمحض ورود خود به صحنه پرتلاطم جنگ افغانستان؛ توانست بهعنوان مهمترین فرمانده اصلی و نیروی نیابتی و قدرتمند پاکستان تبدیل شود. کارشناسان معتقدند نظارت دقیق پاکستان از طریق شورای قندهار و سفیر خود در کابل، قاضی حسین و تعدادی دیگر از افسران اطلاعاتی ارتش این کشور بهطور برنامهریزیشده و بر اساس مقتضیات ادامه داشته و آنها بعد از مدتی ملأ محمد عمر را بهعنوان "امیرالمؤمنین" یا "فرمانده باایمان" طالبان معرفی میکنند. در راستای اجرای سناریو جنگ ترکیبی تلاشهای مشابهی رابین روزهای 7 تا 13 فوریه سال 1996 شاهد بودهایم تا در آن روزها بسیاری از گروههای مخالف کابل در کنار طالبان گرد هم آمدند و اتحاد جدید و قدرتمندی را تشکیل دادهاند. بر اساس مستندات کشور پاکستان با همکاری سازمان اطلاعات و امنیت ارتش و سازمان سیا جهت حمایت بیشتر از طالبان جلسات متعددی را برگزار نموده و راهکارهای پیشنهادی را موردبررسی قرار داده است. این رویکرد باعرضه و تجهیز تسلیحات مدرن و پیشرفته ازجمله سلاح، دوربین؛ تلفن و شبکههای بیسیم و بازسازی فرودگاه قندهار تکمیل گردیده است. بهطور همزمان مدارس دینی پاکستان اقدام به افزایش داوطلبان برای جذب و شرکت در جنگ افغانستان کرد.
نفوذ در قالب اقدام دیپلماتیک
دخالت مستقیم سازمان اطلاعات و امنیت ارتش پاکستان از طریق افسران ارشد همچون سرهنگ امام سلطان امیر انجامگرفته که اسناد تهیهشده از سوی سازمان سیا بانام لاتین sultan amir یادشده که بهعنوان مشاور منطقهای در سازمان طالبان فعالیت سری و زیرزمینی داشته است. در ادامه با تائید دولت پاکستان در سال 1997؛ اعتماد سیاسی به طالبان فراهم گردید و دولت این کشور در اقدامی کمسابقه کادرهای دیپلماتیک و اطلاعاتی خود را برای کمک به مذاکره در مورد حلوفصل در مزار شریف پس از دستگیری برخی از شورشیان اعزام کرده است. آنها در آن دوران برای کمک به طالبان در منطقه بامیان؛ همراه با پشتیبانی قابلتوجه از سوی عربستان سعودی، یک بسته مالی بسیار سنگین به ارزش 5 میلیون دلار را ارائه کردهاند.
اقدامات مخفیانه پاکستان نهتنها کنترل طالبان در افغانستان را تسهیل کرده؛ بلکه زمینههای مختلفی برای پرورش و آموزش سایر نیروهایی مخالف و پراکسی را که در داخل کشور و فراتر از آن یعنی در هند، کشمیر و مرزهای مشترک ایران در فعالیت هستند تحتالشعاع خود قرار داده است. هنگامیکه در ماه اوت سال 1998 به سفارتخانههای ایالاتمتحده در کنیا و تانزانیا حمله تروریستی شد؛ ارتش امریکا اسامه بنلادن را بهعنوان رهبر سازمان تروریستی القاعده معرفی کرد و بر اساس یک طرح عملیاتی در کوتاهترین زمان ممکن حملات موشکی خود پایگاههای القاعده در زور کالی و خوست را به اجرا درآورد. در مقابل پاکستان به دلیل حملات موشکی که از سوی امریکا به نیروهای متحد با او انجام گرفت گروههای مختلفی تحت عنوان «حرکت النصار» را تشکیل داد تا با حاکمیت وقت کشمیر که تحت کنترل کشور هند بود مبارزه کنند. همچنین بعدها مشخص شد با همکاری سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان یک اردوگاه آموزشی و عملیاتی در حومه کابل و در ریش خور برای گروه «حرکت المجاهدین» تأسیس شد تا بتواند بر اساس نیاز؛ طالبان و سایر گروههای پراکسی را تحت پوشش خود درآورد. امروزه ناظران بینالمللی براین باورند؛ سناریو جنگ ترکیبی پاکستان و همچنین تجربه طولانیمدت جنگ افغانستان توانسته آموزش و خشونت از سوی تروریستها و جنگجویان را تسهیل کرده و حتی به نقاط دیگر منطقه غرب آسیا انتقال دهد.
درحالیکه دولت پاکستان طی مدتهای طولانی از طریق اقدامات نظامی خود در افغانستان موفق عمل کرده اما درنهایت تلاش آنان فرزندانشان (طالبان) و رهبران سیاسی را در برابر اتهامات مختلفی در برابر سازمانهای بینالمللی و حقوق بشری قرار داده است. در سال 1998 سختترین تحریمهای سازمان ملل متحد به دلیل نگرانیهای فزاینده ایالاتمتحده علیه تروریستها در افغانستان اتخاذ شد. این تنها آغاز فشار دولت امریکا در مورد اقدامات یکجانبهگرایی پاکستان با استفاده از گروههای پراکسی همچون طالبان بود.
یکی از آخرین راهبردها و تلاشهای جدی پاکستان در سپتامبر 2002، یک سال بعد از حادثه 11 سپتامبر توسط ژنرال محمود احمد؛ رئیس ارشد سازمان اطلاعات و امنیت ارتش در راستای ایجاد همکاری و حفظ گروههای مخالف در افغانستان برای "صلح با طالبان" انجام گرفت. بااینحال دیدار احمد با ملأ عمر؛ اورامتقاعد ساخت تا عواقب عدم پذیرش اسامه بنلادن در برابر ایالاتمتحده را بپذیرد و یا او را در کوتاهترین زمان ممکن به امریکاییها تحویل دهد. در همین رابطه ریاض محمدخان میگوید: «در برخورد با مجاهدین و سپس طالبان؛ همدلی و پشتیبانی دولت پاکستان با نیروهای حامی بیشتر از اینکه مایل به دور شدن از دیدگاه همپیمانان باشد؛ نظر آنان جلب شده. طرز فکر ضعیف مقامات میانی دولت پاکستان؛ بهویژه کسانی که از سازمان اطلاعات و امنیت ارتش انتخابشدهاند اغلب بر اعتقادات و ایدئولوژی طالبان اثرگذار بوده است.»
قدرت گرفتن نظام مدنی در جامعه سنتی افغان؛ بیتردید یک شکست جدی برای پاکستان به شمار میرود. این رویکرد توانسته نفوذ پنهان و گسترده پاکستان را در برهههای مختلف متوقف کرده و یا کاهش دهد. همچنین توانسته است زمینه ای را برای نفوذ بازیگران رقیب پاکستان همچون هند فراهم کند. علاوه براین فشارهای امریکا باعث شد تا طالبان و القاعده بهمرور به سمت مرزهای مشترک با پاکستان کشیده شده و شمار زیادی از آنان در پناهگاههای قبیلهنشین پاکستان به زندگی پنهان و دور از جامعه رویآورند. اکنون دولت پاکستان با توجه به بحران مختلف همچون تحریمهای اقتصادی؛ نبود نظام جامع بهداشتی؛ ساختار ضعیف ولایتها و همچنین رهاسازی مرزهای مشترک بهنوعی در غلبه با تروریسم افراطی گرفتارشده و با توجه به پیشینهای که در قبال افغانستان و برخی از همسایگان خود دارد موظف به کنترل و اقدام علیه چنین گروهها و سازمانهایی است. امروزه مخالفین و شورشیان زخمخورده که درگذشته در مرزهای مشترک این کشور با افغانستان بهطور پنهان زندگی میکردند؛ اکنون در حال ساختاردهی مجدد از سوی برخی از نهادهای دولتی پاکستان بوده و همین امر میتواند بار دیگر اجرای سناریو بهکارگیری بازیگران غیردولتی در محیط خاکستری را از سوی دولتمردان پاکستان فراهم آورد.
امریکا و بی توجهی به حمایت پاکستان از تروریسم
عدم توجه ایالاتمتحده به پاکستان اجازه میدهد تا گروههایی که میتوانند منافع این کشور را در خاک افغانستان و آسیای میانه حفظ و گسترش دهند افزایش دهد. درحالیکه طالبان و القاعده تهدید جدی برای افغانهای و ائتلاف تحت رهبری امریکا به شمار میروند اما برای پاکستان چنین گروههایی ابزار اصلی در محیط جنگ هیبریدی محسوب میشوند و از آنها در مکان و زمانهای خاص و منحصربهفرد در راستای سیاستهای مبهم و خاکستری استفاده خواهد کرد. لیکن در ادامه میتوان گفت؛ طالبان افغانستان زمینه روشنی برای تقویت همگرایی نظامی در سایه فعالیتهای همهجانبه پاکستان را به دست آورده است.
با توجه به شرایط پیش رو (انعطافپذیری و درک سیاستهای پاکستان) و همچنین توجه ایالاتمتحده به منطقه غرب آسیا شرایط بسیار مناسب و مطلوبی را برای بازپسگیری حاکمیت در افغانستان از جانب طالبان سایر گروههای مخالف فراهم کرده است. درنتیجه بازگشت دوباره به عرصه پرتلاطم تحولات داخلی افغانستان بهنوعی ناشی از اقدامات منفعتطلبان دولت امریکاست که با دخالت خود در کشور عراق و سوریه آغاز؛ و سپس با اعلام عمومی و تصویب قطعنامه بینالمللی بهطور نسبی از افغانستان خارج میشود. برای طالبان و پاکستان کاملاً مشخص و روشن است که عقبنشینی امریکا از افغانستان فرصتهایی را فراهم میکند که بتواند دوباره از طریق شیوههای مختلف نظامی و غیرنظامی نفوذش را تسهیل کرده و مسیرهای جدیدی برای افزایش فشارها به جامعه افغان ایجاد کند.
نمونههایی از همکاری ارتش پاکستان بهویژه سازمان اطلاعات و امنیت این کشور در استفاده از اقدامات فرعی متعارف و نامتعارف نشان میدهد بیشتر آنان تلاش دارند تا از ابزارهای در اختیار خود را به اهرم فشار به ایالاتمتحده تبدیل کنند. این راهبرد از طریق استخدام و بهکارگیری پراکسیها در قالب گروههای مخالف شورشی، قومیتی، معترضان، گروههای مدنی دنبال شده و نمونه بارز آن شبکه حقانی است. بهعنوانمثال در 10 سپتامبر سال 2011 یک بسته انفجاری ارسالشده به اداره پست امریکا در افغانستان 5 شهروند افغان و بیش از 77 غیرنظامی امریکایی را مجروح کرد. چند روز بعد نیز گروهی از مهاجمان انتحاری وابسته به شبکه حقانی سفارت امریکا در کابل را هدف قراردادند و 27 نظامی افغان را کشتند و بهاینترتیب امریکاییها را تحتفشار قراردادند. چالش پیش رو بهقدری مهم بود که لئون پانتا و مایک مولن به اتهام همکاری با سازمان اطلاعات و امنیت ارتش پاکستان و شبکه حقانی دستگیر و تحت بازجویی افسران سازمان سیا قرار گرفتند.
نفوذ و سرمایهگذاری پاکستان در افغانستان از طریق منابع و اجرای سناریوهای مبهم و خاکستری تأمین میشود. همانطور که قبلاً نیز اشاره کردیم دولت پاکستان بهطور مستقیم و غیرمستقیم از طالبان در زمان حاکمیت بر افغانستان حمایت کرده و چنین پشتیبانی از سوی منابع مستند دولتی نیز مورد تائید قرارگرفته است. بااینوجود؛ هنگامیکه طالبان قدرت بلامنازعه در تمامی سرزمین افغانستان بودند نکته حائز اهمیت آن است که آنان بیشتر درآمد و نیازمندیهای خود را از طریق منابع داخلی و محلی تأمین میکردند و در آن زمان پاکستان کمکهای خود را بهطور قطرهچکانی و بسیار محدود ارائه داده است. اقدامات طالبان در جهت تأمین منافع بیشتر شامل » اخاذی و اعمال مالیات سنگین» بر شهروندان افغان بود. طالبان در صد قابلتوجهی از درآمد خود را از کشت کو کنار به دست میآوردند که تجارت خالص آن تقریباً به بیش از 100 میلیون دلار در آن سالها میرسید.
با بررسیها و اسناد موجود میتوان دریافت که الگوی تأمین مالی شبکه حقانی از سوی پاکستان بسیار متفاوت با طالبان بوده و این گروه دارای مسیر پشتیبانی مستقل و بدون واسطه از سوی عناصر ارتباطی بوده است. اسناد موجود در وزارت امور خارجه امریکا نشان میدهد که سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان که بهنوعی "دولت سایه" نیز نامیده میشود بیش از 200000 دلار به شبکه حقانی برای انجام حملات تروریستی و انتحاری جهت ترور افسران اطلاعاتی سازمان سیا در سال 2009 پرداخت کرده است. در ضمن همان شبکه با حمایتهای مالی و تسلیحاتی پاکستان مسئول حمله به سفارت هند در کابل در سال 2008 میلادی است. نکته حائز اهمیت؛ زمان انجام این عملیات هست که مصادف با همکاریهای نزدیک دو کشور جهت تقویت راهآهن کشور افغانستان هست.
نمونههای تاریخی نقلشده نشان میدهد که راهبرد پاکستان بهعنوان بخشی از جنگ ترکیبی علیه ساختار کلی افغانستان با استفاده از گروههای پراکسی مانند حقانی و طالبان شکلگرفته و همچنان ادامه دارد. آنان به دنبال جذب و استخدام بخشهایی از جمعیت در کنار کمربندی قبیلهای افغانستان و پاکستان از راه تفکرات غافلگیرانه؛ متعصب و افراط گرایه مذهبی بهمنظور ایجاد گروهها و جنگجویان رادیکال هستند. فرایند فوق بهطور ویژه از طریق عوامل اطلاعاتی و امنیتی پاکستان و نیز کارتل های مواد مخدر تحت کنترل طالبان در حال انجام بوده و بهنوعی دربرگیرنده سناریو "جنگ ترکیبی پاکستان" علیه یک رقیب ضعیف در همسایگی خود است.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/15714
تگ ها: